کد مطلب:148611 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110

شهادت وهب و همسرش و دلاوری مادرش
نگارش حماسه آفرینیهای اصحاب و یاران حسین علیه السلام در این كتاب مختصر نمی گنجد، ولی به عنوان نمونه در اینجا از یك خانواده ی تازه مسلمان و تازه عروس و تازه داماد یعنی وهب بن عبدالله كلبی


و همسرش هانیه كه ماه عسل خود را در كربلا گذراندند و بهترین حنا را كه خون پاكشان بود، به پیكر خود زدند، یاد می كنیم:

وقتی كه كاروان حسین علیه السلام به صحرای «ثعلبیه» رسید، خیمه ای را در بیابان دید، بعد معلوم شد وهب و همسرش و مادرش، با چند گوسفندی كه دارند در آن خیمه زندگی می كنند.

این خانواده مسیحی بودند، امام حسین علیه السلام نزدیك خیمه رفت، پیرزنی (مادر وهب به نام قمر) را دید با او احوالپرسی كرد و از چگونگی زندگی آنها سؤال نمود، او در پاسخ گفت: صاحب این خیمه پسرم وهب است، چند روزی است ازدواج كرده است و نیازهایمان در این صحرا زیاد است به خصوص در مضیقه ی آب هستیم...

امام علیه السلام یاور مستضعفان، در اطراف خیمه جایی جست و خاك را كنار زد و چشمه ای پدیدار شد و سپس با آن زن خداحافظی كرد و هنگام خداحافظی فرمود: «اگر پسرت آمد، ماجرای حركت ما و یاری از ما را به او بگو.»

قمر مجذوب عظمت مقام امام شد، وقتی وهب از صحرا برگشت و جریان را از مادر شنید و معجزه ی چشمه ی آب را مشاهده كرد، نور ولایت در دل صافش تابید.

با اینكه پنج روز از عروسیش نگذشته بود، همراه مادر و همسر، خود را به امام رساندند و به اسلام گرویدند، وهب عرض كرد: «پیام شما به ما رسید و ما سرباز و گوش به فرمان توایم.»

از آن پس، این خانواده جزء كاروان حسین علیه السلام به كربلا آمدند.


روز عاشورا، وهب به میدان رفت، قهرمانانه جنگید، به طوری كه نوزده سواره و دوازده پیاده از دشمن را به هلاكت رسانید، در این درگیری شدید دستهایش قطع گردید و سرانجام به شهادت رسید. [1] همسر وهب خود را به بالین وهب رسانید و هر چه فریاد داشت بر سر دشمن كشید، دژخیمان بی رحم بسوی او آمدند، غلام شمر به نام رستم عمودی بر سرش زد، او نیز كنار همسرش به شهادت رسید و این نخستین زنی بود كه در ماجرای كربلا شهید شد.

سر وهب را از بدن جدا كرده برای مادرش فرستادند تا دل او را بسوزانند.

مادر، سر را گرفت و بوسید و گفت: «حمد و سپاس خداوندی را كه مرا با شهادت تو پیش روی حسین علیه السلام رو سفید كرد.» و سپس آن سر را گرفت و گفت: ما چیزی را كه برای خدا دادیم پس نمی گیریم، آن را با شدت بسوی دشمن انداختت، كه اتفاقا آن سر به پیكر یكی از دشمنان خورد و او زخمی شد و بعد به هلاكت رسید.

سپس قمر بسوی خیمه ی خود آمد و عمود خیمه را از جا كند و به دست گرفت و بسوی دشمن یورش برد و دو نفر از دشمن را كشت، امام حسین علیه السلام فریاد كشید ای زن برگرد، بر زن جهاد نیست، به تو


مژده باد كه با فرزندت همنشین جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله در بهشت هستید.

مادر وهب، برگشت و گفت: «خدایا این امید همنشینی با رسول خدا صلی الله علیه و آله را در مورد من قطع مكن.»

امام حسین علیه السلام فرمود: «لا یقطع الله رجاك یا ام وهب؛ ای مادر وهب، خداوند امیدت را ناامید نكند.» [2] .

نظیر حماسه ی قهرمانانه فوق در مورد «عمرو بن جناده» و مادرش، اتفاق افتاد، پدرش «جناده» در كربلا شهید شده بود، مادرش با «عمرو» بود، مادر به پسر گفت: برو به میدان و از امام حسین علیه السلام پسر پیامبر صلی الله علیه و آله حمایت كن، «عمرو» به میدان شتافت، امام تا او را دید فرمود: پدر این پسر كشته شده، شاید كشته شدن این پسر باعث نگرانی مادرش گردد، او عرض كرد: «پدر و مادرم به فدایت، مادرم مرا به میدان فرستاده است.»

آنگاه با اجازه ی امام علیه السلام به میدان رفت و همچنان به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید، دشمن سرش را جدا كرده و به لشكرگاه امام حسین علیه السلام انداخت، مادرش سر را برداشت و به سینه چسبانید و گفت: «آفرین ای پسرك من و ای شادمانی دلم و ای نور چشمم.»

سپس سر را با تمام خشم به طرف دشمن انداخت و یك نفر از دشمن را كشت، آنگاه عمود خیمه را به دست گرفت و در حالی كه


رجز می خواند به میدان آمد و دو نفر از دشمن را كشت، در این وقت امام حسین علیه السلام دستور داد تا او به خیمه برگردد، به خیمه برگشت و امام برای او دعا كرد. [3] .


[1] مطابق بعضي از روايات، وقتي وهب را به صورت اسير نزد عمر سعد آوردند، عمر سعد خطاب به او گفت: «ما اشد صولتك؛ چقدر شهامت و شكوه تو شديد و سركوبگر بود؟» آنگاه فرمان داد گردنش را زدند و سرش را بسوي لشكر امام حسين (ع) افكندند. (بحار، ج 45، ص 17).

[2] بحار، ج 45، ص 16 و 17- از آغاز ازدواج وهب و همسرش تا روز عاشورا، هفده روز بيشتر نبوده است. (فرسان الهيجاء ج 2، ص 137.

[3] فرسان الهيجاء، ج 2، ص 4 - مقتل الحسين مقرم، ص 305.